حس میکنم ادم گریز شدم.تنهایی پسند شدم انگاری.خسته ام دلم میخواد یه کوله بردارم برم یه جای دور خودم باشمو خودم دور باشم از بابا از مامان و از همه.تنهای تنها.یه جورایی تنها تر از الانفکر کنم و فکر کنم به خودم و بلایی که سر خودم اوردمبه قلبم .به روحمکلی کلنجار برمو .بعد برگردم یک منه تازه متولد شده برگردم.زحلمو داشته باشمو و از تنهایی بیرون بیام.پیلمو پاره کنمو زندگی و از نو شروع کنم.دوست ندارم با ته مونده حس قبلی وارد حس جدید شم.

میدونم که میتونم.زیادش رفته کمش مونده.فقط چند هفته دیگه به خودم فرصت میدم که کمش هم برهحس خوبم برگرده و تقسیمش کنم .

با کسی که باور دارم لایقشه.کسی که وقتی میخنده قند اب میکنه تو دلم.کسی که کمک میکنه بدی های ادمارو از یاد ببرم.باورش دارم چون به خدا اعتماد دارم میدونم کسایی که اومدنو از اول انگار نبودن فقط برای امتحان صبرم بوده.صبرم و از نو شارژ کردم تا بتونم زندگی جدید شروع کنم.زندگی که پر از اتفاقی قشنگ ه

پر از خنده های زحل .پر از شادیهای زحل .بعد دیدن اینهمه لحظات خوش من دیگه ادم گریز نیستم.یک بانوی پر از عشقم که باید زندگی و زندگی کنه.




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Jane Ryan razm-iran Angie سبز میشوم ... دفتر پیشخوان خدمات دولت کن ( 72161630 ) شوق رهایی Day to Day 1 نکاتی درباره دنیای آنلاین مطالب آموزشی